وبلاگ شخصی هادی کردان

ساخت وبلاگ
بسم الله الرّحمن الرّحیمبا سلام خدمت شما دوستان عزیزدر پست قبلی بنا داشتم دو تا خاطره تبلیغی نقل کنم اما دیدم خیلی طولانی میشه ، لذا بنا گذاشتم خاطره دوم رو در این پست بنویسم خاطره تبلیغیسال 1381 برای اولین بار متن کتاب « مُغنی الادیب » رو تدریس می کردم که ایام تبلیغی ماه مبارک رمضان فرا رسیدفضا، فضای تبلیغ رفتن بود و رفقای من – حتی رفقایی که اهل تدریس بودند - همه شون به سفر تبلیغی رفتند و اکثر کلاسها تعطیل بوداز طرفی چون کتاب مغنی الادیب رو اولین بار تدریس می کردم و درگیر یک متن جدید شده بودم ، ذوق و شوق خاصی داشتم و دلم نمی اومد روند تدریس قطع بشهبه حضرت ابالفضل علیه السلام متوسل شدم و عرض کردم ؛« کار کار شماست، من رو ببرید جایی که هم منبر داشته باشم و هم کتاب مغنی رو تدریس کنم !! »ظاهراً خواسته ی ناممکنی بود آخه « منبر رفتن در روستا » و « تدریس در حوزه »، این دو قابل جمع نبودندبا دو نفر از رفقا رفتیم سازمان تبلیغات استان خراسان و از اونجا به ما ماموریت دادند که بریم به استان فارس و شهر شیرازاز شیراز ما رو فرستادند به شهرستان لارشبی که در سازمان تبلیغات شهرستان لار مستقر بودیم ، رئیس سازمان، تمام روحانیون مبلّغ رو توی سالن نمازخونه جمع کرد و سوال کرد : « چند نفر از شما در حوزه تدریس دارید ؟ » از مجموع پنجاه نفر، حدود ده نفر دستشون رو بلند کردند ... از اون ده نفر پرسید که چی تدریس دارید ؟ بعضی ها گفتند ادبیات ، بعضی ها فقه و اصول ، یکی دو نفر هم معقولاتگفت : اگر بگم اینجا یک حوزه علمیه ای هست ک برای ماه مبارک نیاز به استاد ادبیات دارند ، کدومتون حاضرید برای تدریس وایسید ؟ همه گفتند : « ما اومدیم منبر و تبلیغ تا یک پولی بتونیم بگیریم ، توی تدریس که پول نیست ، اگر بنا بود تدری وبلاگ شخصی هادی کردان...
ما را در سایت وبلاگ شخصی هادی کردان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hadikordano بازدید : 73 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 23:03

چهارشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۴۰۲ - 17:16 - هادی کردان - بسم الله الرّحمن الرّحیمبا سلام خدمت شما دوستان عزیزدر این پست و چند پست آینده، به خاطرات مربوط به « فضای مجازی » می پردازمخاطرات مربوط به این فضا، بسیار زیاد هست و نمیشه همه شون رو در این وبلاگ نقل کنم، به همین جهت، فقط به خاطراتی اشاره می کنم که خیلی خاص هستند و بعیده کسی از شما دوستان اینطور چیزهایی رو در ارتباط با افراد تجربه کرده باشهچند نکته رو قبل از بیان خاطرات عرض می کنم :نکته اول : در روایات اهل بیت علیهم السلام از همنشینی با بعضی افراد که دچار گناهان خاص هستند، به شدّت نهی شده ، چرا که آن گناهان خاص، دامن هم نشین و همکلام رو هم می گیره ، بهمین خاطر از سال 1383 که وارد فضای اینترنت شدم، هر فردی که با من ارتباط برقرار می کرد و ارتباطش ادامه دار می شد ، به امام رضا علیه السلام توسل می کردم و از حضرت می خواستم خودشون مواظبم باشند ( که اگر اون فرد اهل گناه خاصی هست، ارتباطم باهاش زود قطع بشه تا شرّش دامن من رو نگیره ) بر همین اساس، این یک رویه شده بود که هر فردی ارتباطش با من ادامه دار می شد اما موقع زیارت در حرم اقا، در خاطرم نمی اومد، می فهمیدم ارتباطم با اون فرد باید قطع بشه و خدا میدونه این رویه چقدر دقیق و حساب شده بودبعنوان نمونه : نیمه ی دوّم سال 94 ، یک خانوم طلبه ای بود اهل یکی از شهرهای خراسان رضوی که با معرفی یکی از دوستان، اومده بود روی خط تلگرامم تا مشورت بگیره ، مدت دو ماه تمام روی خط من بود و گاهی میشد که دو تا سه ساعت وقتم رو می گرفت و اصرار داشت هر وقت به حرم رفتید برای مشکلات من دعا کنیداما توی اون دو ما وبلاگ شخصی هادی کردان...
ما را در سایت وبلاگ شخصی هادی کردان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hadikordano بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 23:03

بسم الله الرّحمن الرّحیمبا سلام خدمت شما دوستان عزیزادامه ی خاطرات مربوط به « فضای مجازی » رو پی میگیریم با نفر دوم، منتها قبل از بیان اصل خاطرات، مقدمه کوتاهی رو در مورد ایشون می نویسممقدّمه : یک خانوم متاهلی بود که دور از وطنِ مادریش، در یک شهری زندگی می کرد و در همان شهر مشغول تحصیل در دانشگاه بودهمسر ایشون دچار مشکلی شده بود که نمی تونست در خونه بمونه ( اگه اشتباه نکنم بخاطر بدهکاری، تحت تعقیب پلیس بود )این خانوم در چنین شرایطی وارد چت یاهو شد و چون شمّ مذهبی داشت، بیشتر با بچه مذهبی ها ارتباط گرفتهمزمانی که ایشون در چت یاهو فعال بود ، پیگیر کارهای طلاق و جدایی هم بود ( ظاهرا اصل ازدواجش اجباری بود ، در ادامه هم مشکل همسرش باعث شد تا تنها بشه )در فضای مجازی، بین همه ی کاربران اینطور جا انداخته بود که من خانمی مجرد هستم ( یه طورایی حق هم داشت! نمی تونست بگه من متاهل هستم و همسرم متواریه )ایشون هم مثل خیلی های دیگه به خاطر سوالات مذهبی ، در چت یاهو ، به من پیام می داد ...مدتی که گذشت، متوجه صمیمیت در کلامش شدم، مثلا وقتی میخواست من رو مخاطب قرار بده به جای الفاظی چون « حاج آقا » ، « آقا یا جناب کردان » یا « برادر من » ، از لفظ « داداش » استفاده می کرد و این با روحیه طلبگی من، اصلا سازگار نبود و بابت این قضیه واقعا عذاب می کشیدم ... البته ایشون مرتکب گناه نشده بود و مدلش اونطوری بود ولی من روحیاتم خاص بود میخواستم عذرش رو بخوام اما دیدم هر بار که به حرم میرم، اولین نفری هست که به ذهنم میاد تا به جاش سلام بدهم یا زیارت کنم ( طبق همون قاعده دقیقی که در پست قبلی نوشتم ) ... پایان مقدمهخاطره ی اوّلاون سالها توفیقی بود که هر شب ساعت هشت حرم باشم ، یک شب جلوی ضریح نشستم و به آقا ع وبلاگ شخصی هادی کردان...
ما را در سایت وبلاگ شخصی هادی کردان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hadikordano بازدید : 93 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 23:03